رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

رساله‌ای درباره حکومت

رساله‌ای درباره حکومت
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 27 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 27 رای
با مقدمه‌هایی از: کارپنتر و مکفرسون

حداکثر مرزهای قدرت قانون‌گذاران محدود به خیر و صلاح همگانی جامعه است. هدف نهایی چنین قدرتی چیزی جز مراقبت نیست، و از این رو، هرگز نمی‌تواند حقی برای نابودی، به اسارت درآوردن و یا، از روی طرح و نقشه، فقیر و تهی‌دست‌کردن رعایا داشته باشد. الزامات قانون طبیعت در جامعه متوقف نمی‌شود، بلکه تنها در بسیاری موارد به قوانین انسانی نزدیک و کیفرهای شناخته شده به آن اضافه می‌شود که مراقبت و نظارت بر آن قوانین را تقویت کند. از این رو، قانون طبیعت قانونی ابدی برای همه انسان‌ها، قانون‌گذاران و دیگران است. مقرراتی را که قانون‌گذاران برای اعمال و رفتار دیگران و خود وضع می‌کنند باید با قانون طبیعت، یعنی با خواست خداوند، هماهنگ باشد. از آن‌جا که این قانون حکم یک بیانیه را دارد و بنیان و اساس قانون طبیعت حفظ و مراقبت از نوع بشر است، هر حکم انسانی که علیه آن باشد نمی‌تواند خوب یا ارزشمند به شمار آید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
_yazdan_1994_
_yazdan_1994_
1398/01/24

کتاب‌های مرتبط

فاشیسم و دیکتاتوری - جلد 2
فاشیسم و دیکتاتوری - جلد 2
4.3 امتیاز
از 70 رای
سانترالیسم دمکراتیک
سانترالیسم دمکراتیک
4.5 امتیاز
از 18 رای
Capital
Capital
4.7 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رساله‌ای درباره حکومت

تعداد دیدگاه‌ها:
6
آقـای غنـی‌نژاد هم عالمی دارد برای خودش! بیـجا نبـود که مارکـس می‌گفت: بـورژوازی پـس از دیـوید ریـکاردو دیـگر نمی‌تواند از عـلـم خویش استفاده کند و به خـردستیزی رو می‌آورد. در دوران کنونی هم باید تیشه به خصلت علمی دستاوردهای دانشمندان صادق و بزرگان مکتب خود بزنند و آن آثار را تبدیل کنند به مجموعه‌ای از «گزیـن‌گویه‌‌ها» و «شعارها»ی زیبا و قشنگ و بی‌آزار......... اگـر «آزادی» چیزی غیر از «آگـاهی» به ضرورت‌ها نباشند, پس نتیجه می‌شود که با نفی «علم» خود ایده «آزادی» هم نفی می‌شود. «دانشمندان و اساتید» کنونی اساساً منکر چیزی به نام «ضرورت» و «حقیقت» خارج از ذهن «فرد» هستند............... جناب 13440410 نکته جالب دیگری که در آثار جان لاک یا تامس هابز یا توماس پین وجود دارد و از نظر آقایان «انـحـراف از عـلـم» محسوب می‌شود, رابطه‌ی عینی میان وضعیت اقتصادسیاسی و شکل حکومت است. مثلاً لاک نشان می‌دهد که ایجاد توازن در شکل حکمرانی مشروط است به ایجاد توازن در شرایط اقتصادی-اجتماعی, یا تامس هابز نشان می‌دهد که وقتی در ساحت اجتماع «انسان گرگِ انسان است», ساحت سیاسی هم فقط به یک صورت می‌تواند درآید و ....

خوشبختانه دوستان علم لدنی هم دارند. که چه کسی چه کتابی را خوانده است. هر اندیشه ای باید نقد شود و هیچ اجباری در پذیرش تمام افکار یک متفکر نیست. در باب عدالت اقتصادی در زیر کتابی با همین نام راه رسیدن به عدالت اقتصادی نه برابری اقتصادی را از نظر خودم بیان کرده ام .حتی اسلام هم  برابری اقتصادی را قبول ندارد بلکه  عدالت اقتصادی و برابری فرصت ها را قبول دارد. 
علم لدنی نمی‌خواهد. جان لاک در مجموع 2 رساله‌اش، حداقل 50 صفحه را به توضیح این مساله اختصاص می‌دهد که چرا ایده‌های کتاب زنجیره‌ای گسست‌ناپذیر را تشکیل می‌دهند و در پذیرش تمام استدلال‌هایش «اجــبــاری» منطقی وجود دارد. همان‌طور که تامس هابز در «لویاتان» می‌گوید. کل حرف من این است که پژوهش علمی را مثل دیوان شعرا نمی‌توان قطعه‌قطعه کرد و به فراخور روزگار و سلیقه‌ و گرایـش شخصی یک قطعه‌اش را به‌کار برد. با کتـاب‌های علمی و استدلالی برخـورد تـلـگرامی نداشته باشیم. اگر برای دستاوردهای فکر بشر ارزش قائلیم.

««مـن تـلاش مـی‌کنم تا نـشان دهم کـه انســان مــی‌تواند مالک بخشی از چیـزهایی شود که خـداوند به‌طور مشتـرک در اختیـار همـگان قرار داده است (ص 94 کتاب). [انسـان] هرچیـزی را از وضعیـت آمـاده‌ی طبیعت جدا کند، با کـار خـود درآمیـزد و چیزی را کـه متعلق به خود اوست (نیـروی کارش) با آن پیوند زنـد، مـالـک آن چیز خواهد شد. از آنـجا که آن چیـز توسـط او از طبیـعت مشتـرک جدا شده، و او با کار و تـلاش خود چیـزی به آن افـزوده است، انـسان‌های دیگـر حق مـشـتــرکی نسبـت به آن نـدارند (ص 95). امــا خـداوند تا چـه حد به ما داده است؟ آنـقدر که هـرکـس بتـواند قبـل از فـاسدشــدن آن‌ها، بـهـره‌ای بـرای بـقـا و حیـات خود بـبـرد، تـا انـدازه‌ای که با کـار و تـلاش خـود آن‌ها را مـلـک خـود کـنــد. هرچــه ورای ایــن مقــدار بـاشد، بیــش از سهـم اوست و متعـلق بــه دیگــران اســت. خداوند جهان را به‌صورت اشـتراکی به همگان بخشـید، فـرمان کـارکردن را نـیز به آن‌ها داد (ص 98 کتاب). خداوند جهان را به آدمیان کوشنده بخشید (و کـار سـنـد مالکیـت آن بود)، نه به هوس یا طمع جنـگاوران و ستـیزه‌گران (ص 99). کـسی که به‌اندازه‌ای برداشـت می‌کنـد که تـوان اصلاح‌کردن آن را دارد نیازی به شـکوه و شکـایت نـدارد - روشن است که (در غیر این حالت) از زمیـنی که خـداوند به‌صورت اشتـراکی به او داده است تـا روی آن کـار کنـد بهـره نگرفتـه است، بلکه خواهان بهره‌مند شـدن از دستـرنج شخص دیـگری اسـت (ص100)............... طـبیعت بـرای مالکیت حد و انـدازه‌ای قائل شده است، و مـقـیـاس سـنـجش آن کـارِ آدمــی است تا وسائل لازم را برای آسایش خود فراهم کند. کار هیچ انسانی نمی‌تواند همه چیز را مطیـع سـازد و در تصـرف خـود درآورد. او همچـنین نـمی‌تواند بیش از بـخش کوچک را مصرف کند و از آن بهره‌مند شود (ص 101). اگـر شخص بیـش از نیـاز خود به‌دست آورد، به سهـم همسـایه خـود تجـاوز کرده. زیرا او این حق را نداشت که بیش از نیـاز و بیش از آن‌چه بـرای زنـدگی و آسـایش او ضـروری بود جمع‌آوری و انبـار کند (ص 103). وقـتی ارزش چیـزها را با هم مقایـسه می‌کنیم، مـی‌بینیم که بخـش اعظـم ارزش چیزهایی که در زنـدگی از آن‌ها بهره‌مـند می‌شویم، ارزش کاری است که بـرای تهیه آن‌ها ضـروری بوده است (ص 107). طـبیعت و زمـین فقط چیـزهایی را برای مـا آمـاده و مهیـا کرده است، که به‌خودی خود ارزش چنـدانی ندارد. تمام کـارهایی که انجام شده‌‌اند تا نـان آماده شود، باید در قیمت نـان محاسبه شود (ص 109).»» کـسانی که کتـاب‌ را می‌خوانند نه «گـل‌چین»‌های کتاب را، مـی‌دانند که متـفکرانی چون لـاک، «آزادی» و «قانون» مطلوب خود را بر یک وضعیـت مطـلوب «اجتـماعی» استـوار می‌کردند، نـه بر وضعیتِ خـیالـی یا وضعیت موجود فلان کشور یا فـرم حکـومت فلان و بهمان رژیـم جهـان!!!! خود لاک در رساله‌ی دوم شـرح می‌دهد که «آزادی» و «قانون مدنی» مطلوبش فقط در یک «وضعیـت طبیعی» استوار می‌شود، نه در «وضعیت غـیرطبـیعی». «وضعیت طبیعی‌»‌ای که می‌تواند مـوجد «حـکومت مـدنی» باشد، به‌طور دقیق در عبارات بالا مشاهده می‌شود. وضعیتی که هرکس صرفاً مالک ارزش‌های مصرفی مورد نیاز خودش است، نه ذره‌ای بیشتر!!! بدیهی است که این «وضعیت طبیعی» که هر کس در آن قطعه زمینی برای خودش دارد به تاریخ پیوسته و بازگشت‌ناپذیر است. امـا تصور کنیم که جـان لاک به زمان ما می‌آمـد و مشـاهده می‌کرد که چند کشور و در نهایت چند کـارتل بین‌المللی روزانه در حال دوشیـدن «نیروی کار» و «مواد خـام» کل جهان هستند. مثـلاً قـاره‌‌ی فوق‌العاده ثروتمنـدی مثل آفریقا را روبـیده‌اند و آنرا به مـلک گرسنگی و بیماری و جنـگ و ارتـجاع تبدیل کرده‌اند. و مشاهده می‌کـرد که عـده‌ی زیـادی در عین حال می‌خواهند از ناقضـان «وضعیت ایجادکننده آزادی»، الـگوی دمکراسی و مدنیت و قانونیت و آزادی بگیرند و به کتاب خودش هـم ارجاع می‌دهند!!!!! به‌نظرم جـان لاک قبل از آنکه می‌توانست سخنی بگوید، سه سکتـه‌ی همزمان مــی‌زد!!!
« وقـتی ارزش چیـزها را با هم مقایـسه می‌کنیم، مـی‌بینیم که بخـش اعظـم ارزش چیزهایی که در زنـدگی از آن‌ها بهره‌مـند می‌شویم، ارزش کاری است که بـرای تهیه آن‌ها ضـروری بوده است ( ص107 ) . » کسانی که امروزه در ایران خود را « لیبرال » می نامند ، لازم است تکلیف خود را با این نظر جان لاک روشن کنند ! ( موسی غنی نژاد جایی گفته بود این انحراف از علم اقتصاد است چون کار را منشاء ارزش دانسته است . )
حکومت مطلقه؛ مایه شرارت
حکومت مطلقه نه تنها شرارت را مهار نمی کند، بلکه با بهره برداری از دین و دانش به شکل سازمان یافته به آن کمک می کند. اگرچه در این حکومت ممکن است قانون و داوری وجود داشته باشد تا مردم به آن توسل جویند، ولی این تا زمانی است که با منافع فرمانروا ناسازگار نباشد و گرنه هیچ قانونی وجود ندارد و فرد مخالف متهم به اغتشاش و انقلاب و محکوم به مرگ می شود.
حکومت مطلقه از راه واگذاری قدرت به یک فرد به دلیل اعتماد به پرهیزگاری و صلاحیت وی شکل می گیرد، ولی به مرور زمان مجموعه ای از آداب و رسوم تقدس می یابند و فرد ناصالحی جانشین او می شود که خود را از قانون مستثنی می داند و تازمانی که قدرت قانون گذاری به همگان بازنگردد ناامنی ادامه می یابد.
رساله درباره حکومت
جان_لاک
رساله‌ای درباره حکومت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک